یادداشت نواندیشی : صغری وکبرای شخصی به اسم مهندس محمدامین کریم که به اعتراف خودش در دهه هشتاد میلادی نخست به آلمان و سپس کشور فرانسه مهاجر شده با یک کانال نسبتأ جدید انترنیتی بنام وصال توجه مانرابا خود جلب کرد. وقتی سخنان اغراق آمیز جناب محمد امین کریم را بشنوی با دیدن و شنیدن آن همه آنانی که سن شان پائین تر ازسی یا چهل سال باشند به این تصؤرمی افتند که آقای محمد امین کریم ازهمان جواهرنایابی است که درجامه پیشوایان مردم ازسوی خداوند بزرگ که درهرقرن یکبارمبعوث می گردند و این بارازتن مجروح ملت افغانستان ظهورنموده است . بر دردناکترین و درعین حال شگفت انگیزترین بخشی ازسخنان مشارُالیه آنگاه گریستیم که وی درپاسخ به مجریی برنامه درباره شخصیت شهید استاد برهان الدین ربانی یک تن ازاساتید و رهبران دوره جهاد و مقاؤمت ملی مردم افغانستان علیه اشغال ارتش سرخ خاطره ای ازیک ملاقات اش با شهید استاد برهان الدین ربانی ازمنبروصال چنین ارشاد فرمود: من با ایشان “استاد برهان الدین ربانی ” درارگ دیدار داشتم انها گپ شان همین بود که بعد از دو نیم صد سال که قدرت را بالاخره از قید فاشیسم پشتون رها یافتیم باید همه دست به دست هم بدهیم که این قدرت حفظ شود ..وقتی مجریی برنامه می پرسند که استاد ربانی به شما گفت ؟ایشان یعنی امین خان کریم با شدت تمام جواب داد وگفت :بلی من یک فارسی زبان هستم !! …وقتی این بهتان را برشخصیت حقیقی وحقوقی دوره جهاد ومقاؤمت شهید استاد برهان الدین ربانی اززبان حضرت کریم آغا شنیدیم برحال گروهی که وی خود را منصوب به آن میداند افسوس نمودیم اما سوالی را که از سالهای سال نزد ما و سائر پژوهشگران عرصه سیاست در ارتباط به عوامل سقوط و نزول بزرگترین پایگاه مبارزان راه آزادی واستقلال یعنی حزب اسلامی افغانستان وجود داشت نا خواسته پاسخ آنرا دریافتیم و آن وجود رجال و شخصیت های ریأ کار و دغلبازانی است که به دور رهبران خود خواه وجاه طلب پرسه میزنند .دراین میان یکی ازهمکاران ورزیده تربیون نواندیشی جناب دکتر شیر شاه یوسفزی که خود از شخصیت های نامور فرهنگی افغانستان است نوشته ای را غرض انتشار به این تربیون فرستاد که ضمن سپاس از آن برادر فرهیخته متن آن را با برخی مستندات خدمت تان تقدیم میداریمآقاي كريم! مصاحبه زهراگين و مملو از افترا و اكاذيب سياسي و تاريخي تان را با شبكه وصال شنيديم، خجالت كشيدم و آنقدر بر بي خبري و ديده دراي تان أفسوس خوردم كه عرق شرم بر جبينم گريه مي كرد و فرياد مي كشيد كه ما آخر چرا اينقدر بي حيا و بي مروت شديم كه حتي بر رفتگان خود رحم نمي كنيم و هيچكس حد خود را نمي شناسيم.ما همه حوادث ٥٠ سال اخير كشور را ديده ايم و نسل ما مي داند كه در افغانستان چه گذشت و چه مي گذرد.صد ها تن از همفكران و همسنگرانم در همين صفحه حضور دارند و مي دانند كه اين درويش از چريكان حوزه مركز كابل و از برهنه پاهاي جهاد بر ضد اتحاد جماهير شوروي بوده است و سالهاي متمادي در جمع نويسندگان مظلوم جهاد در حاشيه حزب اسلامي افغانستان براي آزادي كشور قلم زده است.
شما در مصاحبه تاريخي تان با شبكه وصال كه مملو از لجن پراگني و افترا و خود خواهي بود در مورد شهيد استاد رباني ، استاد نهضت و جهاد مردم افغانستان،چنين ادعا كرديد( مه در ارگ با استاد رباني ديدار داشتم، اونا گپ شان همي بود كه بعد از ٢٥٠ سال بلاخره از قيد فاشيزم قومي پشتون رها يافتيم حالي بايد همه دست بدست هم بتيم كه اي قدرت حفظ شوه(مالك عاصم گرداننده پرسيد؛ براي شما گفت) بلي مه يك فارسي وان هستم …..)روايت است كه خليفه چهارم علي مرتضي در مسجد كوفه بعد از نماز صبح به اصحاب سوره الحجرات را تفسير مي كرد، وقتي به آيه ششم رسيد( و ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا) به اين مفهوم كه اي مؤمنان وقتي فاسقي وارد شد و خبري آورد.(قبل از آنكه بپذيريد) در مورد آن تبين (غور) كنيد) صحابي پرسيد كه تبين چيست؟حضرت علي رض جواب داد تبين چهار مرحله دارد.اولا خبر را به ترازوي عقل بسنجيد ، ثانيا تحقيق كنيد، ثالثا دلهاي تان را مطمئن بسازيد، رابعا پذيرفته عمل كنيد.حال بيايد در روشني همين قاعده و سخنان مولاي متقيان به ادعاي شما بپردازيم.
استاد رباني در دامان خانواده ديندار متولد شده است، پدرش عالم دين بوده و فرزندش را خوب زير تربيت گرفته است.استاد در تمام جواني دنبال علوم ديني بوده و از استادان زيادي آموخته است، از مدرسه ابو حنيفه كابل فارغ شده ، از فاكولته شرعيات كابل سند ممتاز علوم ديني دارد، استاد رباني در علم تفسير از پوهنتون الأزهر مصر سند ماستري دارد، استاد با دين تولد شده ، رشد كرده و در پرتو ارشادات ديني مبارزه كرده است،از مدرسه ابو حنيفه گرفته ، دارالعلوم عربي كابل و تا فاكولته شرعيات كابل هزاران شاگرد را تربيت نموده و چراغ مبارزه را در دست هزار ها جوان داده و به سنگر توحيد فرستاده است.استاد رباني در قرن بيستم از بزرگترين علما در جهان اسلام بود.استاد رباني تمام عمرش را وقف اسلام و جهاد نمود و بزرگترين و دانشمند ترين رهبر جهاد مردم افغانستان محسوب مي شده است،استاد شهيد تعصب را نشان جاهليت مي گفت و تمركز به تعصب را آخر خط خروج از اسلام مي دانست،آيا عقل سليم مي پذيرد كه چنان كلماتي را چنين شخصيتي گفته باشد؟؟؟
حزب إسلامي افغانستان از بدو تأسيس تا بهار سال ١٣٧١ خورشيدي در ٦ دور ، ٣ دور انتخابي ، ٢ دور انتصابي و ١ دور اضطراري اعضاي با صلاحيت و شوراي اجرائيه خود را معرفي كرده است كه تمام اسناد و مدارك آن از قبيل سوانح اعضاي شوري ، اصل پيشنهاد و انتخاب اعضاء ، حتي حاضري شوراي اجرائيه و اجنداي جلسات شوراي اجرائيه در آرشيف خانه جهاد افغانستان موجود است،
لطف نموده بفرماييد كه شما از كدام موقف در ارگ با استاد رباني كه رئيس جمهور دولت اسلامي بود ملاقات كرده بوديد كه مسبب گفتگوي (تراژيدي فاشيست ٢٥٠ ساله پشتون ها )شده بود؟؟؟در كدام هيات گفتگو شما حضور داشتيد ؟ديگر اعضاي هيات كي ها بودند؟ ملاقات جناب شما با استاد رباني رييس جمهور وقت در كدام تاريخ و در حضور چه كساني صورت گرفته بود ؟؟جناب شما در آن وقت چكاره بوديد؟؟آيا استاد رباني تمام قدرت را در دست داشت و در دولت كسي ديگري نبود؟؟؟!!!در وقت ملاقات شما ديگر رهبران پشتون تبار جهاد كجا بودند ،آيا مرده بودند و يا كر و گنگ شده بودند؟؟استاد سياف، شادروان مولوي خالص، شادروان مولوي نبي محمدي ، انجينير احمدشاه احمدزي، و ده نفر ديگر از اعضاي كابينه دولت اسلامي كه متعلق به قوم پشتون هستند كجا بودند كه استاد رباني طرح بر أندازي فاشيست ٢٥٠ ساله پشتون ها را داشت؟؟!!!يا شايد هم در كدام دفتر جمعيت اسلامي با استاد ديده باشيد؟؟!!!و همين حرف را خود شما زده باشيد تا صاحب موقفي شويد!!!حزب اسلامي با وجودي كه با دولت مي جنگيد جز دولت بود ، قصر صدارت و مهمانخانه صدارت و امكانات صدارت را در اختيار داشت و روزانه توسط جناب صدر اعظم شهيد استاد فريد تمام مسايل مطرح مي شد، پس شما كدام مهم را پيش مي برديد كه در ارگ با استاد رباني ملاقات كرديد؟در تمام جريان كشمكش حزب اسلامي با دولت اسلامي هيچگاه مذاكرات مستقيم بين حزب و دولت صورت نگرفته است چه جاي آنكه با استاد رباني رئيس دولت وقت صورت گرفته باشد،در جريان جنگ حزب و دولت سه بار مذاكرات به وساطت مصلحان صورت پذيرفته است، بار اول به وساطت قاضي حسين احمد ، بار دوم به وساطت مولوي جلال الدين حقاني و بار سوم به وساطت اعضاي سابقه شوراي اجرائيه حزب اسلامي كه اعضاي نهضت اسلامي افغانستان بودند و در آن ايام در كناره قرار داشتند.ديگر اعضاي برجسته ريشه يي حزب اسلامي مانند قاضي صاحب وقاد ،انجينير صاحب عبيدالله ، منشي عبدالمجيد، عاصم صاحب، جواد صاحب ، دلجو صاحب، امامي غوري، ناقد صاحب، اقبال صاحب، داكتر صاحب انور و ده ها تن از قوماندانان مكتبي اين حزب پيوسته با استاد رباني ديدار داشتند و ايشان را پدر معنوي نهضت و جهاد مي پنداشتند.تنها در آخرين روز هاي دولت كه طالبان به دروازه هاي كابل رسيدند ، مذاكرات مخابروي و بعد حضوري انجام يافت كه حكمتيار صاحب به مقام صدارت تشريف آورد.از بزرگواراني كه در اين ايام در كنار استاد رباني بودند و فعلا در قيد حيات اند و حتي در همين صفحه نيز حضور دارند مانند، انجينير صاحب ايوب ، نجيب الله لفرايي ، فضل الرحمن فاضل، عبدالقيوم ملكزاد، امان الله پيمان ، داكتر روشان و … مي خواهم تا بفرمايند اگر قضيه غير از اين باشد ، توضيح دهند.
جناب كريم! ادعاي بي بنياد شما در مورد بزرگترين شخصيت نهضت اسلامي و جهاد مردم افغانستان از عقل و منطق فرسنگ ها فاصله دارد و در رابطه هيچگونه سند و شاهدي وجود ندارد( اقلا شرم كنيد و بر شهيد استاد فريد تهمت نزنيد) و همچنان جناب شما در دو ساعت مصاحبه تان دو حرف راست نگفتيد، پس چگونه مي شود بر حرف هاي بي اساس و افتراي تان دلهاي مردم مطمئن شوند و حرف شما را بپذيرند؟؟؟رهبران جهاد مردم افغانستان معصوم نبودند، مسؤوليت هاي بزرگ بدوش دارند ، اشتباهات زيادي كردند، جفا هاي بيشمار به آرمان شهدا صورت گرفت، اما بر چسپ تعصب قومي و زباني بر آنها و بخصوص در حق شهيد استاد رباني كه حتي دشمنان فكري شان چنين نگفته اند،
آقاي كريم ! راقم اين سطور يك تاجك جمعيتي بدخشي و يا پنجشيري نيست بلكه يك پشتون و يك مجاهد و نويسنده حزب اسلامي در زمان تجاوز شوروي به افغانستان است كه مي خواهد دروغ ها و هزيان هاي شما را در گريبان تان بريزد تا براي شما و همفكران تان درس عبرت شود.من ١٣ سال تمام در كنار استاد شهيد بودم ، در سفر و حضر، در خلوت و جلوت و در غم و شادي روزگاري را با ايشان سپري كردم، استاد اين درويش را فقط براي آن كه يكي از سنگرداران برهنه پاي كابل و از نويسندگان جهاد مردم افغانستان است ، چنان عزيز داشت كه تعداد زيادي از اعضاي جمعيت و اطرافيانش حسرت مي بردند.منِ حزبي پشتون تبار تاج سر استاد شهيد بودم، بيشتر از همه برمن اعتماد داشت و بيشتر از همه صاحب صلاحيت بودم، هرگز مشوره هاي من ناديده گرفته نشد ، حرف آخر را من مي زدم و پرده دار تمام راز هايش ماندم.حاجي هدايت الله پشتون از لغمان ريس مالي بود و تمام سرمايه و حساب و كتاب جمعيت را با خود داشت. شادروان نسيم فقيري پشتون ديگري بود كه تمام أمور فرهنگي جمعيت را اداره مي كرد.حاجي صاحب نذير شفيعي رئيس دفتر استاد شهيد ،سيد عبدالهادي سيار سكرتر استاد شهيد، خرم بيك خان مسوول امنيت استاد شهيد، فضل الدين فاروق حاجب الحجاب استاد شهيد امان خدمتگار استاد شهيد كه همه در همين صفحه حضور دارند و از نزديكترين افراد ارتباطي به استاد شهيد بودند ، بفرمايند بگويند اگر حرفي را خلاف حق گفته باشم.منِ حزبي و پشتون كه در ١٣ سال حتي بوي تعصب زباني و قومي را در وجود استاد شهيد نديدم و حس نكردم ، نمي دانم كه اين كذاب ياوه سرا چگونه جرات كرد تا بيماري عصبيت را كه استاد شهيد از آن سخت نفرت داشت، به ايشان نسبت دهد؟؟؟؟ و كسي باور كند.
شما در اين مصاحبه ٢ ساعته خود آنقدر زهر پاشيديد كه تا ٢٠ سال ديگر عوارض جانبي آنرا مداوا كرده نمي توانيد.استاد سياف را كه از رهبران معزز جهاد و از استادان نهضت اسلاميست ، مفتي ناتو خوانديد در حالي كه خود در چهار مرحله خويشتن را به امريكايي ها فروختيد و بلاخره با يك كمونيست سند تسيلمي تان را به امريكا امضا كرديد،از ائتلاف جنبش و حزب وحدت نيز منكر آمديد و ايشان را رهرو مقطعي راه بزرگ!!! و مشخص!!! خود خوانديد، مزاري مظلوم را در سنگر نظاره چون گوسفند پا بسته بدست قصاب سپرديد.٩٠ فيصد جهاد را به خود نسبت داديد !!! ٩٠ فيصد قرباني ها را به خود نسبت داديد!!! اما متاسفانه ١٠ فيصد صلاحيت را يدك نبرديد و در هيچ جلسه و جريان نير حضور نداشتيد!!!شهيد احمدشاه مسعود را كه از اعضاي بر جسته نهضت اسلامي و قوماندان نامدار جهاد مردم افغانستان است ، در يك ولايت قوماندان يك دره خوانديد كه آن ولايت ١١ دره داشت و ١٠ دره آن تحت قيادت حزب شما بود!!!!تنها حزب اسلامي در داخل كشور تاسيس شده ديگر همه احزاب را پاكستان ساخته است !!!!!وووو…ووو….. وووو
نازنينم اگر قرار باشد به جواب تان بپردازم و جل و پوستك تان را از آب دربياورم ، صد شتر تنها شرم ادعا هاي دروغين تان را برده نخواهد توانست و براي ما چيزي نخواهد ماند.شهيد مسعود آنقدر كوچك نيست كه شما فكر مي كنيد، مسعود و انجينر صاحب حكمتيار گل يك باغ هستند و تنها بوي هاي مختلف دارند.استاد صابر حيات است و شاهد است كه روزي در جريان جنگ هاي دولت و حزب اسلامي ، پيلوت جت به مسعود خبر داد كه محل سكونت حكمتيار صاحب را در جاجي ولايت پكتيا پيدا كرده و همين حالا در تير رس قرار دارد ، قومانده كنيد تا نابودش كنم، مسعود دستور داد كه از هدف منصرف شويد و برگرديد، از آمر صاحب پرسيده شد كه دليل چيست ؟ با صداي آرام در حالي كه شانه هايش را بالا انداخت گفت؛ ( روزي شايد ما نباشيم و حكمتيار از افغانستان دفاع كند).روزي كه كابل در دوره اول طالبان سقوط كرد ، استاد شهيد اول حكمتيار صاحب در چرخبال بالا كرد و بعد خودش سوار چرخبال شد.
آقاي كريم در مورد شما همه چيز را مي دانم از داستان هاي خبر رساني و چغلي تان در حويلي تيم باسكتبال واقع فقير آباد تا معرفي شدن تان در راس هيات صلح حزب اسلامي و جمهوريت توسط فرانسه ! مي دانم كه ٩ میليون دالر حزب اسلامي رنگ و رونق تجارت جناب عاليست، همين قدر برايت كافيست .در شهر جلال آباد مداري بود به نام خاكي شاه ، يك شاگرد (جمبوري)داشت بنام دل ، وقتي مردم جمع مي شد بالاي جمبوري صدا مي كرد، دل بچيم خوده شور بتي، دل شور مي خورد و گاهي تخم و گاهي چوچه هاي مرغ از زير پايش مي برامد، باز خاكي شاه صدا ميزد دل بچيم بسيار بچه با كمال هستي، دل لبخند زده مي گفت ؛ همه كمال از استاد است.تنها حرفي كه درست گفتيد ، معرفي حزب اسلامي به حيث يك حزب مقتدر در دوران جهاد عليه شوروي سابق است.
روزي مولوي صاحب فيضان كه رئيس ارشاد و فرهنگ حزب اسلامي بود هدايت داد كه آمادگي يك جلسه بزرگ را در دست حيات آباد پيشاور در مقابل كمپ كچه گړی بگيريم ، تحت نظر مولوي صاحب شير آغا به ساحه رسيديم ، ستيژ و كمپ بر پا شد، مردم رسيدند ، شايد صد هزار نفر بود، حكمتيار صاحب سخنراني مي كرد، من سر ستيژ بودم ، تنها سر هاي مردم مثل روز محشر معلوم ميشد ، فرياد هاي الله اكبر به آسمانها مي رسيد ، اما امروز حزب اسلامي دگر آن حزب نيست و صداي رهبرش حتي در خانه خودش شنيده نمي شود و اين همه از بركت افراد بي بنياد ، چاپلوس و شر انداز مثل جناب شماست.
من در افغانستان آدم هاي زيادي را ديده ام، كتاب هاي زیادي را هم خوانده ام و هم نوشته ام مگر در خور برازندگي شما جمله يي را نيافتم،اما بياد دارم روزي استاد گل آغا بيرنگ در دفتر ارشاد و فرهنگ حزب اسلامي واقع چمکنی پيشاور كتاب هجويات اسماعيل سياه مشهور به (گوزوك (شاعر و سياسمتدار معروف هرات را آورده بود كه يك بيت از آن را خواند و مطابق جو سياسي شرح داد و آن بيت هرگز فراموشم نمي شود ، فقط آن بيت را در خاتمه برايتان مي نويسم تا به ظاهرش نديده به باطنش تفكر بفرماييد،
