عزیز خواننده! در مورد انگیزه، ارقام و چگونگی دقیق این چهار قیام نافرجام جز خود قیام کنندگان (اگر حیات داشته باشند) و یا هم زندانبانان و مسؤلین این زندانها کسی دیگر اطلاع موثق ندارد، زیرا در افغانستان به قول معروف از “پشه پشک” و “از یک زاغ چهل زاغ” جور میکنند. نگارنده که محلات این همه چهار قیام را از یک هفته الی یکسال بعد از وقوع آنها با چشمان گنهکار خود مشاهده نموده و یا هم در یکی از این زندانها زندانی بودم و آثار باقیمانده از آن قیامها را به چشم مشاهده کردیم و هم از مردم محل در مورد آن واقعات شنیدیم معلومات خود چنین ثبت تاریخ میکنم: اول. قیام نافرجام زندانیان پلچرخی در ماه جوزای سال ۱۳۵۸! از روز نخست پیروزی کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ خلقی ها روزانه مردم را به زندانها خصوصآ زندان مرکزی افغانستان پلچرخی سوق میدادند و دسته دسته زندانیان را راهی پولیگونها میکردند،
بالاخره بعد از یک سال تأمل ظلم و ستم زندانیان در داخل زندان پلچرخی دست به قیام زدند، متأسفانه آن قیام نافرجام ماند و صدها تن از زندانیان به شهادت رسیدند. نگارنده زمانیکه در ماه ثور سال ۱۳۵۹ در جریان تظاهرات محصلین دستگیر و روانه زندان پلچرخی شدم آثار آن قیام خونین یکسال قبل را در دیوار های بلاک خصوصآ در دو طرف دروازه دخولی بلاک مشاهده کردم نشانه گلوله ها در دو طرف دروازه دهلیز در سنگ های دیوار هویدا بود، هکذا یکتعداد زندانیان که بعد از تحول شش جدی آزاد شده بودند و دوباره گرفتار شده بودند شاهد آن صحنه قیام و سرکوب بودند برایم داستان آن قیام نافرجام را حکایت کردند که باشنیدن آن موی در بدنم راست شد. دوم. قیام نافرجام عساکر اسیر شده روسی! به شهادت تاریخ در جریان تجاوز شوروی در افغانستان صد ها عسکر شوروی اسیر مجاهدین در جبهات مختلف شد، که متأسفانه تعداد کثیر این اسیران خلاف آموزه های دین مبین اسلام و خلاف نورم های بین المللی کشته شدند چون بیشتر قوماندانان ظرفیت و امکانات نگهداری اسیران را نداشتند. یکتعداد از همان اسیران هنوز هم در صفحات شمال افغانستان زنده هستند که یکی از این عساکر اسیر شده مربوط جمهوری اوکراین بود با یکی از بانوان مردم محل ازدواج کرده و مثل مردم محلی زندگی عادی دارد، مثل این اوکراینی چند تن دیگر نیز تا هنوز در افغانستان زندگی دارند. قیام نافرجام اسیران روسی در کجا صورت گرفت؟ در سال های جهاد در غند مجاهدین جمعیت اسلامی افغانستان بنام غند خالد بن ولید در (بده بیر) پشاور به تعداد پانزده تا بیست تن عسکر اسیر روسی برای چندین سال زندانی بودند که بالاخره مرگ را به زندگی اسارت در زندان آن هم در هوای گرم تاقت فرسای پشاور ترجیع دادند که با دسترسی چند میل سلاح نگهبانان غند دست به شورش و قیام زدند حتی محل نگهداشت سلاح و مهمات آن غند را منفجر کردند که در نتیجه همه شان کشته شدند، خوب به یاد دارم که بعد از آن قیام نافرجام میرمن قمرگل یک آهنگ هم در مورد آن قیام در رادیو تلویزیون ملی آنوقت سرود. دو هفته بعد از این واقعه نگارنده از محل واقعه که نیم ساعت در موتر از خانه ما دور بود رفتم، اما محافظین غند اجازه نزدیک شدن به آن محل را ندادند، از فاصله دور یکی دو اتاق که حریق شده بود قابل دید بود مشاهده کردم. سوم. قیام نافرجام عربها! بعد از آنکه مذاکرت ژینو با پادرمیانی سازمان ملل بین افغانستان، پاکستان که به نمایندگی افغانستان عبدالوکیل وزیر خارجه افغانستان و زین نورانی وزیر خارجه پاکستان زیر نظر (ادوارد شواردنادزه) و جورج شورلتز، وزرای خارجه شوروی و آمریکا موافقتنامه خروج شوروی را در ژنو امضا کردند تحت آن قرارداد جانب پاکستان متعهد به اخراج پایگاه های آموزشی مجاهدین افغانستان و اخراج تمام عرب های که در کنار مجاهدین علیه شوروی میجنگیدند شد.
خوب به یاد دارم که دفتر آنوقت ما بنام جهاد پوهنتون که یک مرکز آموزشی نظامی بود از “ورسک” به وزیرستان شمالی انتقال داده شد چون من در آنزمان با کمیته سویدن نیز وظیفه داشتم هرگز به وزیرستان نرفتم. آن تعداد عربها که در داخل افغانستان در جبهات حضور داشتند در افغانستان باقیماندند، اما یکتعداد دیگر عرب ها که بیشتر بزرگان شان بودند و عمدتآ روابط نزدیک با استاد سیاف داشتند در کمپ ببو یا جلوزایی کمپ که بنام (هجرت کلی) یاد میشد زندگی داشتند که یکی دو حویلی در مجاورت کمپ برای شان اختصاص داده شده بود، بنآ تحت موافقتنامه ژینو آنها در محل زندگی خود به گفته بعضی ها زندانی و به گفته بعضی دیگر در حصر خانگی به سر میبردند اگر چه مسلح هم بودند، بالاخره بنابر اظهارت باشندگان کمپ این عربها از زندگی حصر خانگی یا محبوس بودن به تنگ آمده بودند و برای آزادی دست به قیام زدند که در نتیجه با مداخله نظامیان پاکستانی همه در همانجا کشته شدند.
چون نگارنده هر اخیر هفته روز های جمعه به ملاقات پدر و مادر و باقی اعضای فامیل به آن کمپ میرفتم فرصت مساعد شد تا از نزدیک از فاصله صد متری این حویلی که تخریب و حریق شده بود تماشا کردم. چهارم. قیام نافرجام اسیران طالب در قلعه جنگی مزار شریف بعد از سقوط دور اول امارت! طوریکه همه مردم میدانند و مردم بومی ولایت کندز شاهد اند بعد از سقوط دور اول طالبان برای مدت سه شب و روز طیارات نظامی پاکستان طالبان پاکستانی و نظامیان پاکستان را که دوشادوش طالبان علیه مخالفین میجنگیدند از طریق میدان هوایی کندز به پاکستان انتقال دادند، اما هزاران طالب که از ولایات جنوب به کندز رفته بودند توسط افراد جنرال دوستم دستگیر و همه به قلعه جنگی مزار شریف انتقال شدند، در قلعه جنگی مزار در حالت بدی بدون غذای کافی زندانی بودند تا بالاخره چند تن از این زندانیان از موقع استفاده کرده سلاح دست داشته چند فرد مسلح جنرال دوستم که بنام محافظ در محوطه حویلی قلعه جنگی حضور داشتند گرفته و با اسلحه بدست آمده دست به قیام و شورش میزنند و باقی اسیران نیز بالای سایر محافظین حمله ور میشوند که در نتیجه آنعده افراد نظامی جنرال دوستم که در بلندی های قلعه جنگی در نقاط حساس حضور داشتند بالای زندانیان از بالا آتش میکنند و تعداد کثیر زندانیان را به قتل میرسانند.
شش ماه بعد از این واقعه که نگارنده در دفتر USAID/OTI وظیفه داشتم با تنی چند از همکارانم برای انتخاب بعضی پروژه ها به مزار شریف رفته بودیم از موقع استفاده کرده بعد از اخذ اجازه از مسؤلین امنیتی آنوقت حکومت کرزی به قلعه جنگی رفتیم و اثرات آن قیام نافرجام را از نزدیک تماشا و از زبان شاهدان استماع نمودیم. تاریخ سه صد سال اخیر افغانستان گواه همچو قیام های زندانیان بشکل انفرادی و گروهی زیاد است، هکذا فرار موفق و نافرجام زندانیان در یکتعداد ولایات ثبت تاریخ است که از آن جمله فرار موفق و از قبل پلان شده امیر اسماعیل خان از زندان طالبان از قندهار بهترین مثال آنست
قیام نافرجام زندانیان پلچرخی در ماه جوزای سال ۱۳۵۸! از روز نخست پیروزی کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ خلقی ها روزانه مردم را به زندانها خصوصآ زندان مرکزی افغانستان پلچرخی سوق میدادند و دسته دسته زندانیان را راهی پولیگونها میکردند، بالاخره بعد از یک سال تأمل ظلم و ستم زندانیان در داخل زندان پلچرخی دست به قیام زدند، متأسفانه آن قیام نافرجام ماند و صدها تن از زندانیان به شهادت رسیدند. نگارنده زمانیکه در ماه ثور سال ۱۳۵۹ در جریان تظاهرات محصلین دستگیر و روانه زندان پلچرخی شدم آثار آن قیام خونین یکسال قبل را در دیوار های بلاک خصوصآ در دو طرف دروازه دخولی بلاک مشاهده کردم نشانه گلوله ها در دو طرف دروازه دهلیز در سنگ های دیوار هویدا بود، هکذا یکتعداد زندانیان که بعد از تحول شش جدی آزاد شده بودند و دوباره گرفتار شده بودند شاهد آن صحنه قیام و سرکوب بودند برایم داستان آن قیام نافرجام را حکایت کردند که باشنیدن آن موی در بدنم راست ش