مطابق سروی تیم ما که در سفر نخست هزارجات و ملاقات با آغای حجت الاسلام سید هادی “هادی” انجام داده بودیم بعد از بازگشت از سفر به پشاور صمیم گرفته شد که یک باب مکتب هشت صنفی در قریه تربلاق کجاب شهرستان بهسود ولایت میدان وردک برای اطفال آن دیار اعمار نمایم. مکار خوب و همسفرم جناب محترم انجنیر مصطفی احمد کاظمی که حالا در استرالیا زندگی دارد نقشه مکتب را طرح و دیزاین نمود بودجه اعمار مکتب تصویب شد عد از یکی دو ماه نگارنده و انجنیر مصطفی احمد کاظمی دوباره عازم وردک میدان شدیم و پروژه مکتب موصوف را در قریه “تربلاق” بعد از مشوره با مسؤلین مکتب محمدیه کجاب با شخصی به اسم (حاجی رستم علی) یکی از تیکه داران محلی قرارداد کرده پول قسط اول پروژه را پرداختیم و با برگزاری محفل خاص در حضور بزرگان منطقه بشمول مرحوم و مغفور آیت الله محسنی قبلگاه محترم سید نوید محسنی سرمعلم مکتب محمدیه کجاب و باقی منسوبین آن مکتب تعمیر را نقشه کشی و تهداب ها را خط اندازی کردیم. روز بعد که جهت انتخاب محل پروژه دومی راهی یکی از مناطق بودیم در مسیر راه توسط یکی از قوماندانان محلی موتر عامل ما توقف داده شد. افراد مسلح ما را با خود به قرارگاه نزد قوماندان بردند. قوماندان موصوف از ما خواست که معادل پول آن مکتب که روز قبل در قریه تربلاق کارش را افتتاح کردیم برایش بپردازیم و یا یک باب مکتب دیگر در قریه این آقا که فاصله چندانی با قریه تربیلاق نداشت نیز اعمار کنیم. از هر نوع تهدید و خشونت لفظی کار گرفت حتی چند مرتبه به زبان آورد که هر دوی شما را میکشم. بعد از بحث زیاد به افراد تحت امرش هدایت داد که ما را به جای مخصوص که از آن به حیث زندان کار میگرفت انتقال دهند و خود با محافظینش رخصت شد. زمانیکه دوباره برگشت از ما پرسید که تصمیم گرفتید پول برایم میدهید یا خیر؟
چون نگارنده مسولیت سوق و اداره آن ماموریت را به دوش داشتم در جواب برایش گفتم که پول نقد داده نمیتوانیم، اما اگر جای مناسب و زمین کافی برای اعمار مکتب داشته باشید نیم بودجه مکتب قریه “تربلاق” را برای شما اختصاص میدهیم به جای یک مکتب دو مکتب از خشت خام و کیفیت پائینتر اعمار میکنیم، با گفتن این حرف همکارم محترم انجنیر مصطفی کاظمی چون مسولیت تخنیکی پروژه مکتب را به عهده داشت شگفت زده شد که این “میا” چطور از بودجه یک مکتب دو مکتب بدون اجازه دفتر مرکزی اعمار میکند!. القصه، برای قوماندان مذکور پیشنهاد کردم که فردا ساعت ۹ بجه صبح تمام ریش سفیدان محل را بالای همان زمین که برای مکتب در نظر دارید جمع کنید، یک اندازه چونه برای خط اندازی تهیه کنید و یک راس گوسفند هم بیاورید که قبل از شروع خط اندازی ذبح کرده و خط اندازی تهداب ها را انجام دهیم،
اگر ما را اجازه دهید که امشب از قرارگاه شورای عالی جهاد مربوط حرکت اسلامی با دفتر مرکزی ما ذریعه مخابره در تماس میشویم و آمرین خود را در جریان می گذاریم، با این پیشنهاد قوماندان موصوف ما را از زندان رها کرد تا به منطقه کجاب به قرارگاه مجاهدین حرکت اسلامی که بنام شورای عالی جهاد یاد میشد خود را رسانیدیم. زمانیکه جریان حادثه را به قوماندان این قرارگاه بیان کردیم ایشان ما را دلداری دادند و گفتند که شما مهمان ما هستید کسی به شما آسیب رسانیده نمیتواند مطمئن باشید ما از شما با قیمت خون و جان خود دفاع میکنیم.
چون آن قوماندان از جمله مخالفین سر سخت ایشان بود گفتند که به زودی با آن قوماندان تصفیه حساب خواهیم کرد، اما ما ترجیح دادیم که قبل از تصفیه حساب ما را از یک راه مصئون و مطمئن تا دره “ککرک” غزنی نزد داکتر شاه جهان که او هم از قوماندانان حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی در ولایت غزنی بود و با دفتر مرکزی ما در پشاور ارتباط خوبی داشت توسط گروپی از مجاهدین مسلح شان همراهی کند. پلان را طوری ترتیب کردیم که ساعت سه بجه همان شب با معیت یک گروپ مسلح مجهز با سلاح خفیف و سنگین از مسیر “دشت ناهور” که آن منطقه هم در کنترول جناح همان قوماندان مخالف بود حرکت کردیم و بعد از مرور از چندین پوسته آنها از مسیر منطقه “سرآب” خود را حوالی ساعت ۹ صبح در دره “ککرک” غزنی نزد قوماندان داکتر شاه جهان که در زمان کرزی والی فراه و میدان بود رسانیده و بعد از سپری نمودن شب در قرارگاه آنها با معیت گروپ مسلح دیگر خود را به دفتر ساحوی کمیته ناروی در چهاردیوال ولسوالی اندر غزنی نزد قاری بابا که بعد از سقوط داکتر نجیب الله والی غزنی بود و بعد در زمان امارت اول طالبان از جمله متحدین آمر مسعود در پنجشیر حضور داشت و در وقت حکومت کرزی در غزنی ترور شد رسانیدیم. روز بعد خبر شدیم که آن قوماندان تمام مردم و محاسن سفیدان را با یک راس گوسفند جهت ذبح در مراسم خط اندازی دعوت کرده بود و تا حوالی ساعت ده بجه روز منتظر ما بود، بعد از ظهر آنروز خبر شده بود که ما نیمه های شب گذشته منطقه را ترک نموده و به قول معروف فرار را بر قرار ترجیع دادیم. طبق حکایت مردم که بعدآ اطلاع حاصل نمودیم قوماندان مذکور به همه پوسته ها و قرار گاه های خود امر گرفتاری ما را صادر کرده بود. وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ. ترجمه: Then they plotted, and Allah also devised, and Allah is the best of devisers. بعد از هشت ماه و توقف کوتاه در کار اعمار آن مکتب حکومت داکتر نجیب در کابل سقوط کرد و همان تهیکدار از طریق تورخم به دفتر پشاور ما بعد از تکمیل هر “فیز phase ” یا مرحله کار عکسها و راپور پیشرفت کار را می آورد و پول قسط بعدی را تسلیم میشد تا بالاخره مکتب موصوف اعمار و برای مستضعف ترین اولاد وطن اولین مکتب در منطقه به بهرهبرداری سپرده شد. این بود داستان فرار ما از زندان. به گفته مرحوم آصف جلالی “خدا میداند که ما مردم افغانستان که تا هنوز نفس میکشیم در این چهل سال چند مرتبه شهید شدیم

بنده به عنوان مدیر همان مکتب که بعد ها تبدیل به لیسه عالی محمدیه کجاب شد و پیش از چاشت و بعد از چاشت تدریس می شد از موسسه ناروی، جناب انجینر صاحب صبور انجینر صاحب کاظمی و زحمات موسس شورای عالی جهاد سید هادی هادی تشکر میکنم. همین طور از جاج رستم ساختمان مکتب را کامل نمودند.
واقعیت اینست که این حسنه جاریه است که همه مان از آن فیض میبریم و اطفال محروم ترین منطقه افغانستان از آن تعمیر استفاده می برند.
صد البته که زحمات معلمین آن مکتب نقش موثر در تاسیس مکتب داشت
تشکر ویژه از ویب سایت نو اندیشی که اندیشه های نو را با خاطرات سازندگی دوران جهاد مقدس و ملی مزین میکنند.
برادر عزیز القدر جناب ظاهر نوید محسنی فرهنگی وارسته جهاد و مبارزه تمام ناشدنی درحوزه روشنگری سلام بر شما ! از توجه و لطف همیشه گی تان به نمائنده گی از گروه کاریی و سرپرست محترم تربیون نواندیشی از شما برادر گرامی قلبأ سپاسگذاری می نمائیم . تشویق و ترغیب شما برادر توشه راه ما است موفق وسرافراز باشید
با حرمت محمد تخاری عضو هیأت تحریر و متصدیی بخش فنی نواندیشی