به نظر کانت« وضعیت صلح یک وضعیت طبیعی نیست ،برعکس حالت طبیعی حالت جنگ است.به همین دلیل لازم می اید تا حالت صلح ایجاد گردد.»دولتها بصورت طبیعی میل به جنگ طلبی و اعمال قدرت دارند.دفاع از خود ارادیت بر اخلاقیات ترجیح پیدا میکند.دولتها جز زبان قدرت و دشمنی نمی شناسند که دران حق را فراموش میکنند یا انرا نادیده میگیرند.«اسرار یا مصالح دولت»raison d’etat نقش فرمانروا پیدا میکند.یعنی در روابط دیپلوماتیک از منطق عقلانیت عملی خارج میگردد.وضعیت طبیعی نشانگر روابط غیر حقوقی میان دولتهاست که دران هیچ مقام با صلاحیت مافوق دولت وجود ندارد تا تعارضات را بصورت قانونی حل و فصل نماید.به همینصورت دو فرد نیز بوسیله قرارداد اجتماعی از حالت طبیعی شان خارج میشوند.دولتها نمیتوانند به حالت نزاع و تعارض رضاییت دهند و ناگزیرند با دیگر دولتها وارد معامله شوند.کانت در مقالات خود در مورد صلح میگوید:
کانت دولت جهانی را نفی میکند چون اختلافات ذاتی فرهنگی را نادیده گرفته و خود مختاری شان را انکار مینماید.مفهوم مردم واحد بیهوده است فقط یک یک شراکت یا یک فدراسیون قابل درک است.این امر اقتضاء دارد تا دولتها از درون اصلاح شوند که همان پذیرش قانون جمهوریت است.فقط جمهوریت یک سیستم قانونیست چون تقسیم قوا را می پذیرد.اگر مردم در قدرت شریک باشند نمیتوانند جنگ را بپذیرند چون خود باید پیامد های انرا تحمل نمایند.در رژیم استبدادی فقط حاکم تصمیم به جنگ می گیرد و اراده مردم دران دخالت ندارد.مستبد با منافع مردم در تعارض است.بنابرین صلح فقط در رژیم جمهوریت قابل تحقق است.پس دولتهای جمهوری مستقل میتوانند صلح را باهم برقرار نمایندچون با یکدیگر وابستگی منافع دارند و با جنگ منافع هردو در خطر قرار میگیرد.مردم با هم روح تعلق و تجارت پیدا میکنند «تجارت نرم» بقول منتسکیو که با جنگ ناسازگار است که کانت انرا از منتسکیو گرفته است.از نظر کانت صلح یک ارمان انسجام بخش است که باید به ان تمایل داشت.صلح تعمیر میشود نه اینکه با یک فرمان ایجاد گردد.جنگ اخلاقا مردود قرار میگیرد و صلح یک ضرورت سیاسی قرار می گیرد و نیز یک تکلیف سیاسی.عقل عملی اخلاقی جنگ را مردود اجتناب ناپذیر میسازد.جنگ نباید،نه میان من و تو و نه میان دولتها صورت گیرد .طبیعتا جنگ مردود میشود.دولتها در درون خود قانونی اند در حالیکه میان دولتها قانونی وجود ندارد.در صورت جمهوری بودن ماهیت دولتها انها نمیتوانند این روحیه را میان خود نادیده گیرند.تا کنون همه دولتها تمام تمهیدات و تدارکات درونی شان را بسوی جنگ اماده کرده اند گویی جنگ هدف نهاییست.در صورتیکه صلح فدف اصلی دولتها قرار گیرد درانصورت وظیفه شان ایجاد صلح خواهد بود.
بر اساس انچه گفته امد اکثریت قاطع دولتهای موجود در جهان بویژه انهاییکه از قدرت مافوق برخوردار اند نه جمهوری اند و نه متکی به اراده مردم فقط با اسم و فورم از مقوله «جمهوریت» سوء استفاده میکنند.قدرتهای بر تر که هیچ قدرتی مافوق خویش نمی بیند بگونه حساب شده،سیستماتیک و عمدی هر روز جنگ تازه ای را مشتعل میسازند چون نه به اراده مردم خود متکی اند و نه به خواست مردم جهان که خواهان صلح اند.من در مقاله مستقلی از ناسازگاری میکانیسم کارکرد قدرت و کارکرد دین سخن گفته ام که وقتی دین در تله قدرت بیفتد هدف خودش را نقض خواهد کرد همانگونه که سخن کانت فوقا امده است :«تا کنون همه دولتها تمام تمهیدات و تدارکات درونی شان را بسوی جنگ اماده کرده اند.»
