گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » استبداد عریان و پیام روشن
استبداد عریان و پیام روشن

استبداد عریان و پیام روشن

گروه طالبان از بدو پیدایش تا رسیدن بقدرت و تا اکنون هیچگاه شمایل یک حزب سیاسی متعارف با ویژگیهای متناسب با انرا دارا نبوده و در طول کارنامه خود هیچگاه مانند یک حزب سیاسی با تعریف مدرن عمل نکرده است.نه مانیفست و مرامنامه اعلان شده رسمی داشته نه شعاری یک حزب سیاسی متداول را در خط مشی خودش قرار داده است.این گروه توسط شبکه استخباراتی پاکستان ای اس ای و نظامیان ان کشور برای اهداف خاص سلطه گرانه بر افغانستان به وجود امده و پیوسته مانند یک گروه شبه نظامی و تروریستی عمل کرده است.یگانه شعار کلی و مبهمی که داشته ادعای تطبیق شریعت است.شریعت هم مانند مومیست که هرکس با اراده خودش هر شکلی که بخواهد به ان میدهد.اگر یک حزب سیاسی را با تعریف مدرن ان با همه ویژگیهای دیگرش در نظر بگیریم هیچکدام از گروههای مجاهدین درین تعریف نمی گنجند.بنابرین با قرار دادن دین و شریعت بعنوان یگانه خط مشی سیاسی مجاهدین و طالبان هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.نه برنامه سیاسی بدیل در تشکیل یک نظام سیاسی در داخل و نه مانیفست روشن و تعریف شده در سیاست خارجی بعنوان راهکار عملی در دست ندارند. مهمتر و ضروری تر از همه داشتن یک مانیفست اقتصادی مدون و مدرن که بتواند بعنوان بدیل در برابر اقتصاد کاپیتالیستی و اقتصاد سوسیالیستی که در جهان امروز مطرح اند ارایه گردد در اختیار ندارند.اینها بصورت اجمال نشانگر انست که هیچ فرقی میان دیگر گروههای مجاهدین و طالبان وجود ندارد.هردو هدف خودشانرا تطبیق شریعت قرار داده بودند و مبنای انهم کتاب و سنت نبوی دانسته میشد که تفسیر هردو در حوزه عمل به جنباندن ریش خود شان بستگی دارد.هیچکدام از طرفین کمترین تفسیر و تبیین جدید از دین که با دنیای امروز همخوانی داشته باشد ارایه نداده اند و تا کنون هم چیزی ازین سنخ در دست ندارند.با سقوط حاکمیت چپیها فضایی از اشفتگی و تفرقه فاجعه بار بدست مجاهدین در کشور حکمفرما گشت تا عاقبت کشتیبان سیاستی دیگر در پیش گرفت و گروه طالبان را برای تطبیق شریعت بر سرنوشت مردم مسلط گردانید و در نتیجه همه مجاهدین دیگر خلع شریعت شدند.کسی یا گروهی که پارادیمی را می پذیرد تمام میکانسمهای تطبیق و توابع ان نیز بر انها لازمی و ناگزیر میشود.وقتی گروهی مدعی قدرت وارد عرصه خاص و موقعیت مشخصی میشود همه راهها و گزینه ها در برابر انها قرار ندارند.انگاهیکه قدرت انحصاری و مطلقه هدف قرار گیرد شیوه های تطبیق و راههای رسیدن بقدرت باید با هدف که قدرت مطلقه است تناسب داشته باشد.نوع حاکمیت استبدادی برهنه هیچ جایی برای مشارکت و مشورت با دیگر اندیشان باقی نمیگذارد.نوع عملکرد و حاکمیت طالبان بر مقتضای قدرت است نه دیانت و شریعت.مردم باید این تصور غلط را از سر بیرون کنند که چون طالبان تطبیق شزیعت را میخواهند اینگونه عمل میکنند،نخیر طالبان شریعت را برای قدرت میخواهند نه برعکس.جریانهای سیاسی با شیوه های مختلف به تصاحب قدرت می پردازند.شیوه ها و میکانیسمهای رسیدن به قدرت اصولا تابع اهداف و پارادایمهای گزیده شده میباشد.اگر یک جریان سیاسی اراده،رضاییت و خواسته های مردم را هدف مبارزه خود قرار میدهد و این اهداف برایش دارای ارزش راهبردی اند ناگزیر اند اراده مردم را با خود داشته باشند،رضاییت مردم و توافق عقلای جامعه را ناگزیر اند بدست ارند.بنابرین استدلال عقلانی و منطقی را برای اقناع مردم در پیش می گیرند.اما وقتی اراده ،رضاییت و توافق و خواسته های مردم برای یک گروه هیچ ارزش و موضوعیتی نداشته باشد شیوه دیگر را که همان زور و خشونت است در پیش میگیرد.هنگامیکه یک گروه نوع حاکمیت استبدادی عریان را بر میگزیند زبان متناسب با همان استبداد عریان را نیز بر می گزیند.می بینید که طالبان اشکارا اعلان میکنند که به هیچ گروه سیاسی دیگر نه تنها حق فعالیت نمیدهند حتی حق حیات را هم ازانها می گیرند.تظاهرات و اعتراضات را در برابر خود بر نمی تابند و انتقاد امارت و رهبریت انرا نیز بر مردم حرام می سازند.تمام انواع عملکرد ها و تصامیم طالبان در جهت تحکیم و تثبیت قدرت مطلقه خود شان است. میکوشند همه منافذ و رخنه های خطر برای خود را ببندند.طالبان احساس ضرورت به منطق و عقلانیت را نمیکنند.حالا که معرکه را برده اند و تمام وسایل قدرت نیز در اختیار شان است چه نیازی به توجیه کاری و مجامله با دیگران دارند.این حکومت پیام روشن و بی پرده برای مردم میدهد و ان اینکه نه به مشورت دیگران ضرورت دارند و نه به مشارکت انها.تفاهم و مذاکره در قاموس طالبان وجود ندارد.خود را فاتح جنگ و مالک بی رقیب مردم میدانند.همه انواع خواسته ها و اعتراضات مردم را با میله تفنگ جواب میدهند.زور و خشونت را شاه کلید همه چالشها فرا راه خود میدانند.نوع ادعای سیاسی طالبان که همان تصاحب قدرت انحصاری و مطلقه است هم با ماهیت بدوی،قبیلوی و خام فرهنگی شان سازگاری دارد و هم با نوع قرایت جزمی شان از شریعت.زبان عریان و خشن و ناتراشیده شان بخوبی ماهیت بدوی شان را اشکار میسازد.این نوع حاکمیت استبدادی عریان همراه با زبان ساده و پوست کنده شان که کمترین نشانی از انعطاف دران نیست با تمام زشتی ها و رمانندگی شان دارای یک حسن است و ان اینکه برای طرف مخالف و مقابل جای هیچ تردید نمیگذارد که فقط با زبان و شیوه متناسب با خود شان میتوان با انها معامله و مقابله کرد.هم جالب و هم مسخره است که با وجود ماهیت استبدادی عریان طالبان و هم زبان تند و بی پرده شان امریکا از طالبان خواهان حقوق بشر و رعایت ازادی رسانه ها و حق تعلیم وتربیت برای زنان است.انتقاد گاهگاه امریکا بر همین مبنا از طالبان ماهیت مسخره حقوق بشر خواهی و کذب خودش را اشکار می سازد.همین شریعت ریاکارانه طالبانی و همین حقوق بشر مسخره امریکایی.ایندو با یکدیگر سنخیت دارند.امریکا تحفه ای بهتر از طالبان و اسراییل برای بشریت ندارد.اینرا ویلیم بلوم نویسنده امریکایی به زیبایی بیان نموده است .او میگوید زهراگین ترین تحفه امریکا به جهان دیموکراسی است.او تحت همین عنوان کتابی را به نشر سپرده است.نکته پنداموز و عبرت انگیز اینست بدانیم که فضای مسموم و اهریمنی روابط قدرتها در جهان ثمره ای بهتر از اسراییل و طالبان ببار نمی اورد.اقتضای منطقی روابط ژیوپولیتیک موجود در جهان و روابط منفعت محور میان حوزه های قدرت چیزی بهتر ازین تولید نمیکند.درک این نکته و بیداری ما برای سامان دادن بکار بی سامان خود شرط اولیست.وضعیت کنونی افغانستان در صورت تداوم حاکمیت دیو صفت طالبان ابستن اینده های ویرانگر و خانمانسوز هم برای افغانستان ،برای منطقه و جهان است.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا