گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » اسارت روحی بدترین اسارت ها
اسارت روحی بدترین اسارت ها

اسارت روحی بدترین اسارت ها

در مطالب پیشین بار ها به این مساله اشاره نموده ایم که دین در جامعه میتواند دو نقش متضاد بازی کند،هم میتواند نقش بیدار گری،ازادگی،مناعت نفس و رستگاری و عصیانگری در مقابل طواغیت بیرونی را بازی نماید و هم نقش اسارت اور و ذلت پذیری انسان در برابر انسان را بازی نماید.میتواند تعالی بخش وعدالت گستر باشد و میتواند ذلت اور و ستم گستر باشد.دین مانند شمشیر دودم است یک طرفش میتواند خصم دیو صفت و سلطان جایر را از اسپ به زمین کوبد و طرف دیگرش میتواند سینه صاحبش را سوراخ نماید.دین مانند همه معارف دیگر بشری میتواند نقش ابزاری داشته و در دو جهت و دو هدف متضاد عمل نماید.این انسان است که جایگاه این معارف را در زندگی خود معین میکند.انتخاب با انسان است که با تیغی خربوزه را پاره کند و یا شکم یک انسان بیگناه را.از یک دیدگاه انسان برترین هدف دین در روی زمین است و رسالت دین برکشیدن انسان است تا استانه خدا و هیچ هدف دیگر برتر ازین نیست.دین میتواند بد ترین و مهلک ترین وسیله برای اسارت و ذلت انسان قرار گیرد تا جاییکه هیچ وسیله دیگر چنین نقش موثر را ندارد چون تعلیمات و دستورات دینی در صمیم قلب انسان رسوخ و نفوذ میکند .

شخص با اختیار و اراده خودش خود را به ان تسلیم مینماید،برترین اعتماد را به ان دارد.با رضاییت کامل و یقین خلل ناپذیر به ان ساحت قدسی خودش را می سپارد و ازان به جان و دل اطاعت می نماید و مقدرات خودش را به دست ان میسپارد.اینها هیچکدام تضمین نمیکند که باز هم  این عمیق ترین و صمیمی ترین عشق ها و شریف ترین احساس های ادمی مورد سوء استفاده حاکمان جایر و پیشوایان دینی شیاد قرار نگیرد.مردمان به سخنان اینان اعتماد میکنند همانگونه که به خدا اعتماد میکنند.دین در چنین نقش منفی و شوم میتواند به مثابه افیون و تخدیر مردمان عمل کند.دین میتواند بدست متولیان دیو سیرت و حاکمان فرعون صفت به ضد خودش بدل شود.ازینجاست که ما به اهمیت عقلانیت و اگاهی انسان در تعیین جایگاه دین در زندگی پی بریم.این ماییم که باید قلمرو کاربرد دین را بدانیم. باید انسان قبلا   بداند که از دین چه میخواهد و از یک وسیله دیگر چه انتظار دارد.تعلیمات دینی به ذات خود شان هدف نیستند بلکه ابزاری اند برای تعالی انسان.هیچ کدام از تیوریها،ایدیولوژیها و عقاید نمیتوانند از کاربرد بد و سوء استفاده در امان باشند.این مطلب در عصری که در ان زندگی میکنیم بطور اخص صادق است.در تعلیمات دینی هندو به طبقه کاستها یا نجسها اموخته اند که انها از پست ترین طبقه انسانها اند،ذات شان پایینترین ذاتها و حتی خدایان شان نیز از خدایان پست و پایینرتبه اند که تحت فرمان طبقات عالی و خدایان شان تحت حکم خدایان برترند.این خدایان پست در پست ترین طبقات اسمان سکونت دار ند.اسمان های برین که خدایان برین در انها اقامت دارند از جنس طلا و الماس و به تدریج از جنس دیگر مواد و سنگهای کم قیمت اند.بنابرین فقر و ذلت و خواری و حقارتی که طبقه کاستها به ان محکوم اند تقدیر اسمانی خود شان است.این تقدیر ازانجا امده است که خود نمیتوانند انرا تغییر دهند،چون بدست خود شان نیست.کاستها پذیرفته اند و رضاییت داده اند که ذلت و خواری سرنوشت محتوم انها در زمین است.این نوع اسارت و بردگی اسارت درونی،اعتقادی و ایمانی است که شخص خودش انرا پذیرفته است و به ان تسلیم کامل شده است.اسارت اجباری بیرونی بوسیله غل و زنجیر و تازیانه ظلم انقدرها زشت و خطرناک نیست که اسارت اختیاری و اعتقادی.وقتی خود شخص با اراده و رضاییت خودش بردگی اش را پذیرفته باشد هیچ بردگی ای سخت تر و عمیقتر ازین نیست.دینیکه در دست حکام جور و پیشوایان دینی شیطان صفت و عوامفریب است نقش ویرانگر و افیون کننده دارد.مومنانش هم این اطاعت و ذلت را پذیرفته اند.بزرگترین از خود بیگانگی و بیخودی ازین پیدا نمیشود که انسان ذلت و اسارت خودش را اسمانی و تقدیر محتوم بداند و اراده ازادی و کرامت بخشی به خودش را نداشته باشد.اراده درین محل به معنی تصمیم و عزم جزم است نه نیت نهفته و خفته در زوایای تاریک دل انسان.اراده انست که قدم بردارید و عمل کنید.چنین تسلیم و بردگی اعتقادی و داوطلبانه نهایت سقوط انسانست که همه پتانسیلهای بیداری و حرکت را در انسان فلج میگرداند.بقول مفسرین بزرگ دین خداوند همه پتانسیل ها و استعداد های تعالی و تکامل را در انسان نهاده است،این کار خود انسان است که این استعداد ها و پتانسیل ها را در خود رشد و شگوفایی بخشد و اسباب خوشبختی خویش را مهیا گرداند.ازین نگاه انسان موجود خود کفاست و خود مسوول سرنوشت خویش، خدا در کار و مسوولیتهای انسان ها مداخله ندارد.بسیاری معتقد بر اینند که فلسفه وجودی انسان همان شگوفایی و رشد همه استعداد های اوست به دست خودش.البته این استعداد ها و پتانسیلها بدون ازادی و فضای مناسب و مساعد شگوفا نمی شوند.پس هر انسانی  خودش به تنهایی و جمعی باید این ازادی را کسب کند و به چنگ ارد و در نتیجه خودش را از یک دانه یا ذره به یک جهان و به یک خرمن گشایش دهد.به قول سارتر فیلسوف فرانسوی اگر یک فلج مادرزاد قهرمان دوش نشود تقصیر خود اوست.

نظامهای توتالیتار و استبدادی فضای رشد و کمال انسانی را می بندند و همه استعداد ها و پتانسیلهای حیاتی و انسانی او را می خشکاند.استبداد و توتالیتاریسم اعتماد به نفس را از انسانها می گیرند،اراده اش را می کشند.چون استعداد های انسانها را می کشند خود شان را به ادمکهای صغیر و وابسته تبدیل می نمایند.فطرت انسانی  و میکانیسم رشد انسانی اقتضا مینماید که هر فرد خودش را مستقل و یک اطلس کامل بداند .این استقلال وقتی به صیرورت می افتد و در نهایت وقتی تحقق پیدا میکند که استعداد های انسان از قوه به فعل درایند و انسانیتش در مسیر شدن قرار گیرد.استبداد از انسانها سلب شخصیت میکند و در نتیجه انسان بودنش را انکار میکند،انسان بودن و ازاد بودن از یکدیگر جدا نیستند.استبداد دینی انسانها را در مرتبه موجودات سردرگم و بهایم تقلیل میدهد تا بطور دایمی احساس پستی و گناهگاری نماید و همیشه خودش را مستوجب سرزنش و مجازات پندارد.نظامهای دیکتاتوری بویژه استبداد های دینی قوه عقلانی و اراده انسانی را پیوسته سرکوب و حس صغارت را در انسانها تقویت میکنند تا در ترس دایمی به سر برند و جرات گستاخی در برابر قدرت حاکم را نداشته باشند.ترس و ارعاب دایمی و بی وقفه حس اطاعت مطلق و تسلیمی بی قید و شرط را در انسانها نهادینه میگرداند.

کالیگولا امپراطور قدیم خون اشام و ستمگر رومی  روزی از یکی از ندیمانش پرسید حال رعیت چگونه است؟ندیم جواب داد  جناب مردم متاسفانه در خوف دایمی به سر می برند.کالیگولا گفت خوب است بترسند تا خوب اطاعت کنند.باز ندیم گفت ایشان از شما نفرت دارند،باز کالیگولا گفت خوب است چون میترسند.نظامهای سیاسی دینی، به ادعای خود شان، اگر دینی و الهی اند باید مردم در ان دور از خوف و جوع و در امن و طمانینه زندگی کنند.وجود فقر حقارتبار و زمین گیر کننده،بیکاری و بی سرنوشتی مردم بویژه نسل جوان،محرومیت شرم اور زنان و دختران از حق تحصیل و کار و زندگی اجتماعی،قرار داشتن میلیونها انسان دراستانه مرگ به دلیل فقر و محرومیت،درازبودن دست گدایی ملت بسوی جهان و ده ها نکبت و مسکنت دیگردر نظام دیو سالار طالبان دلیل غیراسلامی وغیرانسانی بودن این نظام است.این داوری مبتنی برادعا های خود این گروه است وگــــــرنه نظام وحکومت دینی امــر تـــحقق نیـــــافتنیست.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا