گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » بازی قدرت درعرصه سیاست !
ورود به عرصه قدرت سیاسی ورود به یک شبکه بهم بافته از قدرتهای جهانیست که از اوان تاریخ بشر تا روزگار ما شکل یافته است بویژه امروز این حقیقت عیانتر از هر زمان دیگریست.هیچ قدرت سیاسی ملی امکان بازیگری مستقل و تنها را ندارد.هر قدرت سیاسی ناگزیر است با ورود به این عرصه قوانین بازی جمعی و رقابتی را بپذیرد.این قوانین از مدتها قبل استقرار و استحکام یافته اند.قدرتهای محلی و تابع توان تغییر قوانین این بازی را ندارند.قدرت انگاهیکه از جایگاه خودش بمثابه ابزار جدا شده و در جایگاه هدف قرار گیردیک تغییر پارادایمی رخ میدهدکه کل پروسه انسان شدن و اجتماعی شدن را وارونه میگرداند.قدرت وقتی از موقعیت تابع و ابزار بودن جدا و مستقل گردد بر مبنای سرشت خام بدوی و حیوانی عمل خواهد کرد در حالیکه ارمان انسان شدن و مدنی شدن از ما میخواهدقدرت را تابع پرنسیبهای انسانی و اخلاقی سازیم در غیر اینصورت انسان در محدوده غریزه حیوانی زندانی و میخکوب میگردد.

بازی قدرت درعرصه سیاست !

ورود به عرصه قدرت سیاسی ورود به یک شبکه بهم بافته از قدرتهای جهانیست که از اوان تاریخ بشر تا روزگار ما شکل یافته است بویژه امروز این حقیقت عیانتر از هر زمان دیگریست.هیچ قدرت سیاسی ملی امکان بازیگری مستقل و تنها را ندارد.هر قدرت سیاسی ناگزیر است با ورود به این عرصه قوانین بازی جمعی و رقابتی را بپذیرد.این قوانین از مدتها قبل استقرار و استحکام یافته اند.قدرتهای محلی و تابع توان تغییر قوانین این بازی را ندارند.قدرت انگاهیکه از جایگاه خودش بمثابه ابزار جدا شده و در جایگاه هدف قرار گیردیک تغییر پارادایمی رخ میدهدکه کل پروسه انسان شدن و اجتماعی شدن را وارونه میگرداند.قدرت وقتی از موقعیت تابع و ابزار بودن جدا و مستقل گردد بر مبنای سرشت خام بدوی و حیوانی عمل خواهد کرد در حالیکه ارمان انسان شدن و مدنی شدن از ما میخواهدقدرت را تابع پرنسیبهای انسانی و اخلاقی سازیم در غیر اینصورت انسان در محدوده غریزه حیوانی زندانی و میخکوب میگردد.

غریزه خشونت ورزی و سلطه گری قبلا در انسان وجود دارد همانطور که پوتانسیل انسان شدن و فضیلت یافتن نیز در ما هست.کنشگری در عرصه غریزه و طبیعت محض حیوانی یک حرکت گسترش یابنده افقیست که در کمال پیچیدگی و تنوعات ان ما را یک قدم هم به ارمان های اخلاقی-انسانی تعالی نمیدهد.این فقط یک حرکت دوری بر محور شکم و بقای حیوانیست.اما فضایل انسانی و مدنی و معنوی ابعادی اند از جنس حرکت عمودی و کمالی که میتوان انرا جهش های تعال بخش نامید.میکانیسم کارکرد قدرت سیاسی که اکنون بصورت یک شبکه جهانی شکل گرفته است مستقل و بریده از دیگر انگیزه های انسانی-اخلاقی عمل میکند که پیوسته در تحکیم و توسعه خودش میکوشد.این میکانیسم یک حرکت رقابتی بیرحم است که پیهم در پی افزایش خود است تا در عرصه رقابت جهانی پامال نگردد.این شبکه جهانی قدرت برتر از اراده قدرتهای ملی عمل مینمایدکه اکنون بصورت گرداب قدرتمندی درامده که هر قدرت سیاسی ملی و محلی را در خود فرو می کشد تا اینکه همه قدرتهای تابع در جاذبه ان عمل نماید.به همین دلیل است که همه انواع حاکمیتها چه دینی و چه غیر دینی بصورت مشابه هم عمل نموده و نیز از ابزار های مشابه بهره میبرد.در عرصه قدرت همه حاکمیت های ملی مشابه یکدیگر عمل میکننداما شعار های مختلف میدهند.این همان ایین زرینیست که ماکیاول واضع انست . او شیوه کارکرد و میکانیسم فرمانروایی را در واقعیت خوب شناخته بود که انرا با زبان تند و عریان و غیر متعارف بیان میکند.ریاکاری و دروغگویی از ضروریات ایین سالاریست که وقتی با ترس و تهدید همراه میشود پیروزمندانه عمل مینماید.هیچکدام از حکومتهای دینی و ایدیولوژیک ازین ایین سر بر نتافته اند.هرکدام بمجردیکه وارد این میدان گشته انمد همسو با این جاذبه چرخیده اند.توتالیتاریسمهای از نوع نازیسم المانی تا کمونیسم اتحاد شوروی و اکنون نیو لیبرالیسم هم اغوش فاشیسم و پوپیولیسم همه این نوع عمل میکنند.انهاییکه با ارمانهای انسانی و شعار های عدالتخواهانه وارد این عرصه میگردند دیری نمی پاید که عنان بر میگردانند و قبله خود را عوض میکنند.بعباره دیگر میکانیسم قدرت روایی اهداف و شیوه های خودش را بر بازیگران این صحنه تحمیل مینماید.گویی قدرت بمثابه هدف ابش با عدالت و ازادی د ر یک جو نمیرود.وقتی گروهی با شعار عدالت طلبی و ارمانهای انسان گرا بقدرت دست می یابد اما مخالف ان عمل مینماید چندان عجیب نمی نماید اگر پذیرفته باشیم که قدرت سیاسی مستقل و دارای ویژگیهای خود است.در صورتیکه قدرت سیاسی چنین مستقل عمل نماید انگاه ارمانهای عدالت خواهی و ازادی طلبی در چنین روندی براوردنی نیستند.رقابت بی مهابا و بی لجام جهانی که هر روز بیشتر از پیش شدت میگیرد فرصت پرداختن به منافع ملی و اجرای عدالت اجتماعی را بقدرتهای تابع نمیدهد.تداوم و بقای این قدرتهای محلی فقط در سایه منافع قدرتهای جهانی میسر است.این قدرتهای تابع منافع و منابع ملی شان را قربانی منافع قدرتهای مسلط مینمایند.بسادگی قابل فهم است که یک نظام سیاسی بدون قدرت نظامی،پولیسی و استخباراتی بقا و دوام ندارد اما امر ساده تر ازان اینست که یک قدرت سیاسی بی ریشه در مردم و بدون حمایت شهروندان نیز هیچ دوام و بقایی نخواهد داشت.قدرتهای استعمارگر مشتریانش را از میان همین حکومتهای ضد مردمی و بی ریشه بر می گزیند که برای بقای شان فقط روی حمایت خارجی حساب میکنند.قدرت ازان هنگام که در تاریخ خودش را خود کفا و راهگشا یافته است از هیچ دستوری چه دینی ،چه اخلاقی و چه ایدیولوژیک اطاعت نکرده است بلکه برعکس همه را ابزار وتابع خود میخواهد.قدرت برای کسب منفعت خود هر نقابی را بر رخ میکشدچه دینی و چه غیر دینی.همیشه او بوده که همه را مغلوب خود ساخته است.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا