دیدگاه نواندیشی : چنانچه بارها براین مهم تأکید کرده ایم که تربیون نواندیشی منبر صدای همه استقلال طلبان وعدالت خواهان است که نوشته ها و آثار شان هر چند با روح عمومی ما به عنوان گروهی از روشنفکران متعهد به ارزشهای دینی و ملی افغانستان در تضاد قرار داشته باشند با توجه اصل آزادی بیان به نشر میرسانیم . نوشته ای را که مطالعه می فرمائید و می خوانید از همین جمله نوشته های بوده که بروی مناسبات منطقوی کشور های همجوار افغانستان بویژه جمهوری اسلامی ایران که عملأ در حمایت از طالبان بویژه به بخشی از آن که از دوران جهاد تاریخی و ملی مردم افغانستان از سوی کشورهای گوناگون جهان بویژه ایالات متحد ه امریکا و شرکای عربی شان به پاکستان اعزام شده بودند و اکنون با مصلحت برخی حلقه های قدرت در پاکستان پس از آنکه طالبان با عدم انقیاد به توافق نامه ننگین دوحه بر افغانستان تسلط یافتند در پایگاه های قندهار جابجا شدند و مرکز قندهار مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران یکجا با نیروهای روسیه و کشور چین قرار گرفت . از اینکه منافع کشور های چون ایران ، چین و روسیه در افغانستان متفاوت بوده لهذا ایالات متحده امریکا به کمک کشور های خلیج بویژه قطر توانیسته با دادن ماهیانه مبلغ بیش از چهل میلیون دالربه طالبان حضور غائیبانه خود را در افغانستان نگهدارند . نشست فورمت مسکو نیز که درسال ۲۰۱۷ میلادی به عنوان یک حرکت ضد ایالات متحده امریکا و کشور های ناتو بوجود آمده بود به مثابه یک نشست تشریفاتی باقی ماند . زیرا نه جمهوری اسلامی نه روسیه و نه هم چین توان پرداخت هزینه های که قبلأ از سوی ایالات متحده امریکا وشرکایش در افغانستان به مصرف میرسید و تاهنوز هم می پردازند ندارند ؛ از سوی دیگر آنچه که جمهوری اسلامی ایران تصور می کرد ممکن است بتوانند با قدرت گرفتن طالبان اهداف استراتیژیک خود در منطقه بویژه افغانستان را که عبارت از حضور پررنگ برادران اهل تشیع در قدرت بود همچنان از لحاظ مدنی نیزکه به رسمیت شناختن فقه جعفریه حد اقل در مناطقی بود که آنجا برادران پیرو مذهب تشیع زندگی میکنند این اهداف نیز به قول طالبها تا ” امر ثانی ” معطل گردیدند . مسأله ای نیز که در اعلامیه غیر رسمی زیرنام فقدان اجماع ملی در حاکمیت طالبان مطرح شده است غالبأ بر تمامیت خواهی طالبان دلالت میکند که طالبان نتوانیسته اند اهداف کشور های دوست و دشمن را درک کنند .
از نظر کشورهای منطقه بویژه ایران و روسیه حضور امریکا و ناتو از همان آغاز مورد قبول آنها نبود بلکه افغانستان را سرزمین بدون صاحب و از ملکیت خود می شمردند اما وجود مقتدرانه ۵۲ کشور به رهبریی امریکا که در حوادث یازدهم سپتامبر تلفات بی شمار جانی و مالی متحمل شده بود کشور های منطقه در برابر امریکا طی بیست سال تمام از سیاست معروف چانه و فشاراستفاده نمودند تا سرانجام در نتیجه این سیاست و به کمک ستون پنجم در داخل حکومت شبه جمهوری اسلامی افغانستان آرام ، آرام نهاد های دولت فروریخت و دولت با تمامی ساز وبرگ اش سقوط نمود خلاصه اینکه به زعم کشور های منطقه امریکا در افغانستان شکست استراتیژیکی را متحمل شد و دیگر فکرآمدن به افغانستان را که چراگاه کشور های منطقه محسوب می شد نخواهند کرد اما وقتی مسأله خروج رسوای ایالات متحده امریکا از سوی دونالد ترومپ مطرح گردید و خواستار بازگشت وواگذاری فرودگاه بگرام شد تب بر اندام کشورهای منطقه بویژه جمهوری اسلامی ایران و چین و روسیه افتاد و مسأله مخالفت با این اظهارات ترومپ که می خواهد بگرام را دوباره تصرف کند
لهذا با توجه به واقیعت ها و حوادث در منطقه نخستین و مهم ترین موضوع را همان اظهارات دونالد ترومپ مبنی بر واگذاریی فرودگاه بگرام را تحت دستور قرار دادند و همه کشور های منطقه یک صدا به آن مخالفت نمودند به هر حال این نوشته حاویی مطالب زیادی است که مطالعه آن خالی از فائده نیست و نه میباشد
نشست اخیر فرمت مسکو با حضور نمایندگان طالبان و کشورهای کلیدی منطقه، نه تنها بازتابی از تغییر موازنهی قدرت در اوراسیا بود، بلکه بیانگر آغاز مرحلهای جدید از مدیریت منطقهای بحران افغانستان نیز محسوب میشود.دعوت رسمی از طالبان، کنار گذاشتن پاکستان از محور تصمیمسازی، و پیام آشکار به ایالات متحده مبنی بر هزینهزایی هرگونه بازگشت مجدد به افغانستان، از مهمترین نکات این نشست بود.در کنار آن، این نشست در واقع پاسخ هماهنگ کشورهای اوراسیایی به نشست اخیر اسلامآباد بود که با هدف نفوذ استخباراتی و مدیریت نیروهای سیاسی و مدنی افغانستان از سوی پاکستان برگزار شده بود.همچنین، تأکید مکرر کشورهای منطقه بر ضرورت شکلگیری یک حکومت همهشمول در افغانستان، نشانگر درک جمعی از ضعف حاکمیت کنونی و نیاز به اجماع ملی برای ثبات پایدار در منطقه است.
فرمت مسکو از زمان آغاز در سال ۲۰۱۷، بهتدریج به مهمترین بستر گفتوگوهای منطقهای درباره افغانستان تبدیل شد.نشست اخیر این فرمت، با حضور کشورهایی چون روسیه، چین، ایران، هند و کشورهای آسیای مرکزی، و با غیبت آشکار آمریکا و متحدان غربی، گویای انتقال تدریجی مدیریت بحران افغانستان به درون منطقه است.در این چارچوب، افغانستان نه به عنوان یک (پرونده امنیتی وابسته )بلکه به عنوان (حلقه ارتباطی اوراسیا) در معادلات ژئوپلیتیک تعریف میشود.
دعوت رسمی طالبان از سوی روسیه برای حضور درنشست اخیر،هرچند بدون بهرسمیت شناختن رسمی این گروه صورت گرفت،اما نشانگر پذیرش واقعیت سیاسی جدید افغانستان توسط محور اوراسیاست.این اقدام بیانگرآن است که کشورهای منطقه، تصمیم گرفتهاند تحولات افغانستان را بدون مداخله غرب وازمسیر تعامل واقعگرایانه منطقهای مدیریت کنند.درهمین چارچوب،افغانستان به تدریج درحال پیوستن به مباحث مشترک اوراسیا درحوزههای انرژی،امنیت، ترانزیت و تجارت است.
نشست اخیر اسلامآباد که با حضور شماری از چهرههای سیاسی و مدنی افغانستان برگزار شد، در واقع تلاشی از سوی پاکستان برای بازسازی نفوذ از دسترفته خود در پرونده افغانستان بود.اما کشورهای منطقه، بهویژه روسیه، ایران و چین، این اقدام را نوعی سبوتاژ سیاسی علیه مسیر همکاریهای اوراسیایی تلقی کردند.تحلیل محتوای فرمت مسکو نشان میدهد که یکی از اهداف پنهان آن، خنثیسازی و بیاثر کردن نشست اسلامآباد و جلوگیری از ایجاد ایتلافهای نیابتی جدید تحت مدیریت استخبارات پاکستان بود.این تحول نشاندهندهی آن است که پاکستان دیگر نقش وتو یا قیمومیت بر طالبان و تصمیمات میدانی افغانستان را ندارد، و فضای جدید منطقهای در حال شکلگیری است که تصمیمگیری درباره افغانستان باید در سطح چندجانبه و با حضور مستقیم کشورهای همسایه انجام شود.
یکی از محورهای اصلی بیانیهی غیررسمی کشورهای شرکتکننده در نشست مسکو، ضعف ساختار سیاسی افغانستان و نبود اجماع ملی عنوان شده است.کشورهای منطقه معتقدند که ادامهی وضعیت انحصار قدرت در کابل و طرد نیروهای سیاسی، قومی و مدنی، نه تنها به بیثباتی داخلی دامن میزند، بلکه مسیر همکاریهای اقتصادی و امنیتی در سطح منطقه را نیز مسدود میسازد.از این رو، فرمت مسکو به گونهای غیرمستقیم، طالبان را به پذیرش گفتوگوی سیاسی با سایر نیروهای ملی تشویق کرده است.در بیانیهی غیررسمی روسیه و ایران تأکید شد که تشکیل حکومت همهشمول در افغانستان اکنون نه یک خواست داخلی، بلکه یک ضرورت امنیتی منطقهای برای تضمین ثبات اوراسیا محسوب میشود.
در محور دیگر، نشست مسکو پیامی آشکار برای واشنگتن داشت.در نظم جدید اوراسیایی، حضور مجدد نظامی یا استخباراتی آمریکا در افغانستان (بهویژه در بگرام) بهشدت پرهزینه و غیرقابلقبول ارزیابی میشود.بلوک مسکو–پکن–تهران اکنون بر سر جلوگیری از احیای پایگاههای غربی در منطقه اتفاق نظر دارد.در نتیجه، افغانستان از (فضای نفوذ متقاطع) غربی به (فضای مدیریت منطقهای چندقطبی)انتقال یافته است؛ تغییری بنیادین که هزینه مداخلههای یکجانبه را بهطور چشمگیری افزایش داده است.با توجه به مسایل فوق از نشست این دوره فرمت مسکو میتوان نتایج ذیل را بدست اورد :نشست فرمت مسکو در واقع نهتنها یک ابتکار دیپلماتیک، بلکه یک استراتژیی ژئوپلوتیکی هماهنگ برای تعریف دوباره جایگاه افغانستان در نظم جدید جهانی است.این نشست در چند محور کلیدی پیام خود را منتقل کرد:افغانستان بخشی از معادله اوراسیایی است، نه حیاط خلوت غرب.پاکستان دیگر قدرت وتو در سیاست افغانستان را ندارد.هرگونه تلاش آمریکا برای بازگشت به افغانستان با مقاومت جدی منطقه روبهرو خواهد شد.ضعف ساختار سیاسی و فقدان اجماع ملی در کابل، تهدیدی برای کل منطقه است؛ و تشکیل حکومت همهشمول، شرط اساسی ثبات پایدار در افغانستان و اوراسیا محسوب میشود.به این ترتیب، نشست فرمت مسکو را میتوان نخستین گام عملی در جهت جایگزینی مدل غربمحور با چارچوب همکاریهای بومی منطقهای دانست؛ مدلی که افغانستان را از موقعیت انفعال به جایگاه فعال در ژیوپلیتیک اوراسیا منتقل میسازد.
