گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » امارت مطلقه وگوشِِ کَر طالبان!
امارت مطلقه وگوشِِ کَر طالبان!

امارت مطلقه وگوشِِ کَر طالبان!

یک گروه سیاسی با نوعی هدفی که برای خودش تعریف میکندناگزیر سرشت کار و سونوشت خودش را با ان رقم میزند.ادعای امارت مومنین از سوی طالبان که در شرایط کنونی دنیا یک ادعای خیالی و خلاف عقل است حکایت از یک ایددیولوژی تمامیت خواه و یک قراءت جزمی ایست که یکراست به توتالیتاریسم می انجامد.هرچند این ایدیولوژی نا معقول و ناسازگار با سیر حرکت جامعه است در بطن خودش دارای یک انسجام و تناسب است.این انسجام برخاسته از هدف تمامیت خواهانه و روشهای تحکمی و توتالیتار انست. یعنی چنین نظام مطلقه و خودخوانده جز با استبداد اشکار و عقل ستیزانه ممکن و شدنی نیست.همین ادعا و همین روش در معامله با همه غیر خودی ها را می بندد.به عباره دیگر اگر طالبان ازین ادعای مطلقه خواهی و روش سرکوبگرانه صرف نظر نماید و انعطاف و تعدیلی در خود بیاورند در حقیقت رخنه مرگ خود را ایجاد نموده اند.این نوع هدف گزینی و این شیوه حکومت داری به معنی پا در جاده یکطرفه گذاشتن است که راه بازگشت و انعطاف را برای صاحبش ناممکن میگرداند.این اقتضای اشکار یک نظام ایدیولوژیک است.

اگر شرایط بیرونی و داخلی مساعد باشد ان هدف اشکارتر و مطلق تر و ان روش سخت تر و انعطاف ناپذیر تر می گردد.طالبان از بدو تسلط مجدد شان و غصب قدرت با ابزار خشونت درین راستا هیچ نرمش و انعطافی از خود بروز نداده اند چون تا کنون با هیچ مانع و خطر ویرانگر که کلیت نظام شان را به تهلکه افگند روبرو نگشته اند.انعطاف و اصلاح وقتی در روش طالبان ممکن میگردد که با خشونت و تهدید وجودی قویتر از خود روبرو گردند.انعطاف و اصلاح باید با حربه های مشابه بر طالبان تحمیل گردد و با فشار های ویرانگر و کمر شکن مقابل شوند که تا کنون چنین نبوده است.تشدید روشهای استبدادی و تعمیق ابزار های توتالیتاری اقتضای طبیعی قدرت سیاسی مطلقه است.وقتی استبداد و ارعاب بطور اشاکارا باعث تحکیم قدرت و تقرب به هدف گردد انگاه طالبان هیچ دلیلی برای انعطاف در کار خود نمی بیننند.اشکار است که توقعات حقوق بشر خواهانه و احترام به موازین بشری از  سوی طالبان  جز سرگرمی ملال اور از سوی رسانه ها چیز دیگری نخواهد بود.طالبان تا کنون فقط در برابر قدرتهای خارجی از خود سازش های حقارتبار و ذلتبار نشان داده اند که حیات و ممات شان در گرو این سازش و کرنش با انهاست.تسلط دوباره طالبان خود مولود مصالح قدرتهای خارجی و چراغ سبز انها اند.به اصطلاح مردم دست شان زیر سنگ قدرتهای خارجیست.اما این اجبار و فشار از سوی مردم در داخل وجود ندارد برعکس استبداد و ارعاب روزافزون در برابر مردم برای طالبان توفیق اور بوده است.۱— ادعای تطبیق شریعت انهم با قراءت جزمی و انحصاری خود شان.این انحصار و جزمیت راه مذاکره و مصالحه را می بندد.کاربرد کلمه مصالحه به همان معنی رایج و شایع انست.اینکه مصالحه با طالبان کار درست است یا نه مساله دیگریست.۲–-طالبان با زور و خشونت قدرت سیاسی را غصب و تصاحب کرده اند و همین ابزار را راه بقا و موفقیت خود میدانند.نام این غصب را پیروزی جهاد و فتح خود مینامند.۳—طالبان مردم را محکوم و مملوک خود تلقی مینمایند که شایستگی و صلاحیت مشورت را ندارند.خیر و مصلحت خود را نمیدانند فقط باید با تحکم و تأدیب با انها رفتار نمایند.۴–-طالبان با تکیه بر حمایت عوامل خارجی همراه با توسل به خشونت به قدرت سیاسی دست پیدا کرده اند.خود را نه مرهون مردم میدانند و نه مسوول در برابر انها.برعکس مردم را مقصر و خطاکار هم می پندارند که شایسته توبیخ و تهدید هرروزه اند.عامل حمایت خارجی و رویکرد خشونتبار تضمین کننده قدرت طالبان است که ایندو انها را مستغنی از مردم میسازد.تا کنون هم ایندو عامل بمراد طالبان میگردد.۵— طالبان مانند هر حکومت ایدیولوژیک دیگر خواهان حکومت یکدست و یک قالب اند .تعامل و مشارکت با دیگران را درین امر رخنه مرگ خود تلقی مینمایند.به هیچصورت غیر خود را درین عرصه راه نمیدهند.۶—طالبان از نظر فکری و اعتقادی به چیزی بنام کثرت گرایی و تشریک مساعی با مخالفان اعتقادی ندارند.تا اجبار و فشار میکانیکی از سویی بر انها وارد نگردد تن به این بدعت نخواهند داد.۷–-طالبان هم در نظام عقیدتی و هم در شیوه حکومت داری متکی بر شیوه سلسله مراتبی و مخروطی اند که دران یک نفر از بالا حکم و فتوا صادر میکند بقیه اطاعت مینمایند.این روش به هیچصورت اجازه روشهای حکومتی مردم سالار (افقی) را نمیدهد و برایشان هیچ معنی ندارد.۸–-درین سلوک سلسله مراتبی رهبر دران بالا مصوون مطلق و غیر مسوول میباشد.در تبلیغات درونی که شبیه تلقین میت است رهبریت قدسیت داده میشود و یک مقام الهی تلقی میگردد.کسیکه در مقام افتأ و امارت مومنین قرار دارد نیازی به مشورت مردم ندارد.۹—فقدان یک بدیل چالشگر و تهدید کننده جدی طالبان را به این اعتقاد شان راسختر و عزم شان را در شیوه ایکه در پیش گرفته اند جزم تر مینماید.۱۰–-سلوک واقعگرایی در عمل که شیوه مسلط میان قدرتهاست تا کنون بسود طالبان عمل کرده است.بازیگری در میدان جاذبه قدرتها و منافع متعارض توسط طالبان برایشان نتیجه مطلوب داشته که حریفان و مخالفان درین عرصه نمایش چشمگیر و موفقی نداشته اند.مخالفان بی عرضه و عقیم نتوانسته اند انها را به چالش جدی روبرو نمایند.
۱۱—مساعدت عوامل و عناصر فوق هیچکدام طالبان را وادار به تغییر رفتار شان نمیسازد.مساله اصلاح و تحول انگونه که در مورد نهاد های سیاسی متعارف در دنیا قابل درک است در فرهنگ سیاسی طالبان مطرح نیست.۱۲—راه اصلاح و تحول پذیری بشیوه عقلانی متعارف در جهان وقتی ممکن است که یک نهاد یا گروه سیاسی در پرنسیبهای بنیادین خود راه انرا باز گذاشته باشند و مشوره و مذاکره با مخالفین را  پرنسیب کار خود قرار داده باشند.این نوع اصلاح و تحول که ما میشناسیم برای طالبان رخنه مرگ پنداشته میشود.طالبان هدفی که برای خود معین نموده اند جز با شیوه حکومت خودکامه و مطلقه براوردنی نیست.اکنون که بدان دست یافته اند هیچ دلیلی برای تغییر و اصلاح در خود نمی بینند.یک گروه سیاسی با گزینش نوع هدف برای خود حصار رخنه ناپذیر بدور خود ایجاد مینماید.این حصار یا انحصار ضامن بقای انست.همه عواملی را که بر شمردیم در بافت با یکدیگر قدرت سیاسی مطلقه یا انحصاری را تضمین میکند.این همان حکومت توتالیتار تمام عیار است که یا بصورت کل عمل میکند و یا هیچ.عنصر طالب بصورت فرد و بصورت تشکیلات قابلیت ترکیب با عناصر غیر خود را ندارد.همه شیوه های دیگر حکومت داری مردم سالار برای شان عنصر بیگانه و مزاحم شمرده میشود.طالبان با این هدف و این شیوه حکومت داری استعداد تحول و اصلاح را از خود سلب نموده اند.تشریک مساعی با دیگران برایشان قابل فهم نیست.این شیوه همانطور که راه اشتی و معامله با دیگران را بر طالبان می بندد بر مخالفان نیز در مشوره و مذاکره را مسدود میسازد.اگر بصورت دور از توقع و غریب طالبان از مخالفان دعوت بازگشت به وطن را مینمایند برای گرفتن بیعت ازانهاست.ازانطرف سران معترض و متواری مجاهدین در تمام این مدت کوچکترین اصولنامه و مانیفستی که از نظر شریعت ادعایی طالبان مبتنی بر اجتهاد و قراءت بهتر از طالبان باشد در دست ندارند.انها درک و فهم شان از شریعت متفاوت با طالب نیست.هردو در یک سطح اند اختلاف شان فقط در تقسیم گوشت قربانی و اخور منفعت های شخصیست و بس.مخالفین طالبان در بهترین صورت خواستار همان شرکت سهامی سابق یا جمهوریت مافیایی اند.چیزی غیر ازین در مخیله انها نمی گنجد.باز هم توقع دارند قدرتهای خارجی سر همه شان را در یک اخور ببندد.عشق دیوانه وار بقدرت و قدرت سیاسی را شاه کلیدهمه معضلات اجتماعی پنداشتن جز به همین افتضاحاتی که طالبان و جمهوری اسلامی در باتلاق ان غرق شده اند نمی انجامد.چشم بصیرت و وجدان عدالت جو را از صاحب خود سلب مینماید.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا