افغانستان در دو دهه اخیر صحنهی پیچیدهترین تعاملات و تقابلهای ژیوپلیتیکی بوده است. فروپاشی نظم تکقطبی آمریکا پس از بحرانهای پیدرپی در خاورمیانه و اوکراین، جهان را به سمت چندقطبی شدن سوق داده است. این تحول، نشستهای مرتبط با افغانستان را به میدان جدیدی برای رقابت و همگرایی قدرتهای جهانی و منطقهای تبدیل کرده است. از فرمت مسکو تا نشست اسلامآباد، هرکدام بازتابی از تلاش کشورها برای مدیریت بحران افغانستان در چهارچوب منافع امنیتی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی خویش هستند. در این میان، دو جریان کلان در سطح جهانی – جریان مگا (ملیگرایان ضد جهانیسازی به رهبری ترامپ و متحدانش) و جریان گلوبالیستها (مدافعان نظم لیبرالی-سرمایهداری غربی) – نیز بر جهتگیری این نشستها سایه انداختهاست. همچنین، ظهور محور عربی-عبری بهواسطه پیمان ابراهیم، تأثیر مستقیمی بر معادلات پیرامون افغانستان بر اساس مسایل اختصاری پژوهشی ذیل خواهد داشت.
۱- نشستهای کلیدی مرتبط با افغانستان ! الف – فرمت مسکو: این فرمت برگزارشده با محوریت روسیه و با مشارکت چین، ایران، هند، پاکستان و آسیای مرکزی میباشد. هدف: جلوگیری از نفوذ داعش خراسان، مدیریت طالبان و ایجاد اجماع منطقهای. پیامد: این نشست نشاندهنده تلاش روسیه برای بازیابی نقش فعال در آسیای مرکزی و جلوگیری از انحصار غرب در مدیریت افغانستان است. ب – گروه تماس تهران : ابتکار جمهوری اسلامی ایران با حضور کشورهای همسایه افغانستان میباشد. هدف: گفتوگوی امنیتی-سیاسی با محور جلوگیری از بحران مهاجرت، تروریسم و قاچاق مواد مخدر. ویژگی: ایران میکوشد افغانستان را در قالب همکاریهای منطقهای و ضدیکجانبهگرایی غرب مدیریت کند. ج – روند ویانا : نشستهای شکلگرفته زیر چتر سازمان ملل یا اروپا. هدف: فشار حقوق بشری و سیاسی بر طالبان، تمرکز بر حقوق زنان و جامعه مدنی. پیامد: این نشستها بیشتر در راستای سیاستهای گلوبالیستی غرب بوده و فاصلهی جدی با نیازهای امنیتی منطقه دارند. د – نشست اسلامآباد : نقش پاکستان بهعنوان میانجی و در عین حال ذینفع. هدف: مدیریت طالبان در راستای منافع امنیتی اسلامآباد و هماهنگی با سیاستهای آمریکا و عربستان. پیامد: این نشست بیش از آنکه منافع ملی افغانستان را نمایندگی کند، پوششی برای پروژههای ژئوپلیتیکی پاکستان است.۲ – چندقطبیشدن جهان و تأثیر آن بر افغانستان : شرق (روسیه، چین، ایران، هند) بهدنبال کاهش نفوذ آمریکا و ایجاد یک نظم امنیتی منطقهای مستقلاست. غرب (آمریکا، اروپا) همچنان میکوشند از طریق ابزارهای مالی، تحریم و نشستهای سیاسی، کنترل خود را حفظ کنند. افغانستان بهمثابه حلقهی اتصال آسیای مرکزی، خاورمیانه و شبهقاره در این فرآیند به میدان رقابت اصلی بدل شده است.
۳ – تقابل دو جریان جهانی: مگا و گلوبالیستها ! گلوبالیستها: بهدنبال حفظ حضور در افغانستان از طریق نهادهای بینالمللی، فشار حقوق بشری و استفاده از بحران مهاجرت بهعنوان اهرم فشار. جریان مگا : بیشتر به دنبال خروج هزینهزااز افغانستان، واگذاری مدیریت آن به قدرتهای منطقهای همسو با منافع راهبردی امریکا و تمرکز بر رقابت با چین است. نتیجه: افغانستان صحنهی برخورد غیرمستقیم این دو جریان خواهد بود؛ غرب لیبرالی میکوشد طالبان را به چالش بکشد، در حالیکه جریان مگا به نوعی تقسیم نفوذ میان قدرتهای منطقهای رضایت میدهد.
۴ – محور عربی و پیمان ابراهیم در معادله افغانستان : کشورهای عربی طرفدار پیمان ابراهیم (امارات، بحرین، عربستان، مراکش) با اسرائیل پیوند استراتژیک برقرار کردهاند. پیامدهای احتمالی برای افغانستان: مهار نقش ایران در افغانستان از طریق فشار مالی و رسانهای. سرمایهگذاری مالی در پروژههای زیرساختی و انرژی بهعنوان اهرم نفوذ. همکاری امنیتی با پاکستان برای کنترل طالبان و جلوگیری از نفوذ چین و روسیه. احتمال انتقال بحران خاورمیانه به افغانستان در قالب رقابت نیابتی ایران-عربستان-اسرائیل.
۵ – چشمانداز آینده : با توجه به شرایط: اگر نشستهای منطقهای (مسکو، تهران) تقویت شوند، افغانستان میتواند به بخشی از نظم چندقطبی شرق تبدیل شود. اگر غرب و کشورهای عربی نفوذ خود را افزایش دهند، افغانستان به میدان جدیدی از رقابت نیابتی میان بلوک شرق و بلوک غرب بدل خواهد شد. در هر دو سناریو، ملت افغانستان و نسل جوان در معرض خطر مصادره دوباره سرنوشت خویش به دست قدرتهای بیرونی قرار دارند. با توجه به مسایل فوق ، افغانستان امروز آینه تمامنمای فرآیند چندقطبی شدن جهان است. نشستهای متعدد نشان میدهد که هیچ کشوری بهتنهایی قادر به مدیریت بحران افغانستان نیست. تقابل جریانهای مگا و گلوبالیست، همراه با ورود کشورهای عربی طرفدار پیمان ابراهیم، شرایط افغانستان را پیچیدهتر خواهد ساخت. تنها راه برونرفت، ایجاد یک چارچوب ملی-منطقهای با محوریت خود افغانها است تا منافع قدرتهای جهانی و منطقهای به ابزار بیثباتسازی افغانستان در تکرار تاریخ چند صد ساله دوران تقابل دو قدرت تزاری و هند برتانیوی که منجر به شکلگیری افغانستان کنونی محاط به خشکی گردیده است تبدیل نگردد. درک درست از تحولات جهان در مرحله گزار از یک قطبی به چند قطبی فرصتی برای افغانستان را پیشکش میکند که افغانستان در جایگاه تعیین کننده تحولات جهانی میتواند به مرکز ثقل شکلگیری اتحادیه منطقه ای موقعییت این جغرافیا را از محاصره محاط به خشکی نجات داده و ظرفییت محور ثبات منطقه ای را بخود اختصاص دهد.
