گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » اندراین شهرقحط خورشید است
اندراین شهرقحط خورشید است

اندراین شهرقحط خورشید است

کریم زمانی، مولوی‌شناس و صاحب شرح جامع مثنوی معنوی، گفت: از میان ابیات غزلیات شمس «تو مگو همه به جنگ‌اند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نِه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز» به طور خاص نظرم را جلب کرده است.به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مولانا یکی از بزرگ‌ترین شاعران ادبیات فارسی است که نامش نه تنها در ایران و کشورهای فارسی‌زبان بلکه در سراسر گیتی می‌درخشد. این شاعر را شاخص‌ترین در عرصه عرفان می‌دانند چراکه نقش بسزایی در شکل‌گیری مفاهیم عرفانی در ادبیات ما ایفا کرده است. وی به برکت گوهر عشق که از شمس به او هدیه شد از زهد و درس و مدرسه دست کشید و توانست حقیقت ناب عرفان و معرفت را به زیباترین شکل در غزلیات و مثنوی خود به ظهور رساند.به مناسبت روز بزرگداشت مولانا گفت‌وگویی با کریم زمانی، مولوی شناس، صاحب شرح جامع مثنوی معنوی و نیز آثاری چون «نی‌نامه»، «شرح کامل فیه مافیه»، «میناگر عشق» و «بر لب دریای مثنوی معنوی» داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:تعالیم مولانا به نیاز انسان معاصر پاسخ می‌دهد، چون خویشتن حقیقی انسان را به او می‌شناساند. هم واقعیت او را می‌گوید و هم حقیقت او را یادآور می‌شود یعنی می‌گوید اکنون چه هستی و باید چه باشی؟ بنابراین مولانا معمار روح آدمیان است و توازنی میان مادیت و معنویت ایجاد می‌کند. بنیاد آموزه‌های مولانا عشق است و عشق، ضرورت زندگی است. همان‌طور که حیات طبیعی بدون آب از دست می‌رود، باغ زندگی انسان هم بدون عشق می‌خشکد و نابود می‌شود ولی اینک جهان بشری عاری از عشق است. البته شعار عشق بسیار شنیده و خوانده می‌شود ولی از خود عشق خبر چندانی نیست. هر چند که در برهوت تاریک جهان، چراغ‌هایی از عشق سوسو می‌زند ولی به تعداد شعارهای عشق، اگر چراغ‌های عشق روشن می‌شد جهان غرق نور بود لذا مولانا می‌گوید:مولانا همدلی را که از میوه‌های درخت عشق است رشته پیوند جوامع بشری می‌داند:با آنکه بشر در ربع قرن بیست‌ویکم قرار دارد و در علوم و صنایع نوین پیشرفت‌هایی حیرت‌انگیز کرده ولی هنوز مسائلی مانند زبان و نژاد و اقلیم و نزاع‌های قومی و فرقه‌ای گریبان او را رها نکرده است! حال آنکه مولانا هشتصد سال پیش ندای وحدت جامعه انسانی را سر داده است و همچنان پرچمدار است و جلوتر حرکت می‌کند. انسان در شناخت جهان بیرون از خود پیشرفت‌هایی عجیب کرده مثلاً کهکشان‌هایی را کشف کرده که میلیاردها سال نوری با زمین فاصله دارند و از آن سو اتم را شکافته و همچنان در این موضوع نیز توقفی ندارد و به شکافتن‌هایش ادامه می‌دهد ولی با این‌حال از شناخت خودش که نزدیک‌ترین است غفلت دارد:از این رو بشر امروز از همه چیز خسته است حتی از دست خودش هم خسته و کلافه است گویی مولانا در این ابیات از زبان حقیقت وجودی انسان خطابش به امروزیان است:

آثار مولانا به بسیاری از زبان‌های جهان ترجمه شده است ولی اگر مقصود سؤال این باشد که آیا می‌توان این آثار را با همه دقایق و ظرایف منتقل کرد مسلماً پاسخ مثبت نیست چون شاهکارهای ادبی جهان در حقیقت ترجمه‌پذیر نیست، زیرا زیبایی‌ها و ظرایف این آثار در مسیر ترجمه به زبان‌های مقصد ریزش می‌کند و نهایتاً اگر ترجمه موفقی باشد فقط می‌تواند انتقال معانی کند، نه انتقال ظرایف؛ منتهی ترجمه‌ها نیز ذومراتب است. ممکن است ترجمه‌ای بتواند تا حدی زیبایی‌های فرم را نیز انتقال دهد اما این امر کامل نیست.البته احوال متغیر آدمی در انتخاب این ابیات متفاوت است و نمی‌شود به‌طور قاطع و برای هر زمان بیتی انتخاب کرد ولی این بیت مثنوی بیشتر به کار می‌آید که تو به دوردست‌ها نگاه کن و کار خودت را انجام بده:

2 نظر

  1. بله قحط خورشید و قحط الرجال است

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا